انقلاب دیجیتالی کتاب هنوز شروع هم نشده
مطلبی که میخوانید ترجمه و خلاصه شده این یادداشت است.
سِر تیم واترستون، موسس کتابفروشیهای زنجیرهای واترستون، اعلام کرده عمر کتابهای الکترونیکی به زوال است. این اتفاق ممکن است بیفتد (هر اتفاقی ممکن است بیفتد)، اما اگر این اتفاق بیفتد، من فکر میکنم دلیلاش این است که ناشران نتوانستهاند بفهمند تواناییهای کتابهای الکترونیکی واقعا چیست.
اول باید ببینیم قهرمانان این درام چه کسانی هستند. کتابفروشها بیشترین گروهی هستند که از مرگ احتمالی کتابهای چاپی آسیب میبینند و دلیل دارند برای این که آرزو کنند شرایط کتابهای الکترونیک رو به افول بگذارد. کتابی که میخوانیم به چهار گروه وابسته است: کسانی که محتوای کتاب را تولید میکنند (نویسندهها، کارشناسان و هنرمندان)، کسانی که این محتوا را مرتب و چاپ میکنند ( ناشرها)، کسانی که آن را میفروشند (کتابفروشها) و کسانی که از آنها استفاده میکنند (ما). بیشترین بحثی که در مورد کتابهای الکترونیک وجود دارد این است که انتشار این کتابها حیات اقتصادی یک یا دو بخش از این گروه را به خطر میاندازد.
اما در کل، آیا کتابهای الکترونیک همه آن چیزی را که ما انتظار داریم در اختیارمان قرار میدهند؟ نه هنوز. آیا میتوانند با توجه به تواناییهایشان به ما الهام ببخشند و افقهای جدیدی را برای فکر کردن به ما نشان بدهند؟ بیشتر وقتها، نه. همان وقتی که کتابخوان کیندل تازه به بازار آمده بود، نسخه دیجیتالی رمانهای همهخوان رکورد فروش کتابهای کاغذی را شکست و ناشرها مجبور شدند خودشان را با وضعیت موجود تطبیق بدهند. در نهایت، ناشرها به این نتیجه رسیدند که کتابهای چاپی و دیجیتالی دو نسخه متفاوت از یک چیز هستند. اگر ناشران تواناییهای کتابهای دیجیتالی را در نظر بگیرند و حسنهای کتابهای کاغذی را به خوبی بشناسند، متوجه میشوند که به زحمت این دو به هم شباهت دارند.
بعضیها هم بالکل به راه دیگری میروند، اپلیکیشنها و ایبوکهای پیشرفتهای تولید میکنند که هم تولیدشان پرهزینه است و هم فروششان سخت است. این کارها هم محکوم به شکست است. اما بیشتر ناشرها، بهخصوص ناشرهای بزرگی مثل پنگوئن رندوم هاوس، کلا راه بی دردسری را در پیش گرفتهاند، فقط فایلهای پیدیاف را به فایلهای ایپاب تبدیل میکنند و فکر میکنند خوانندهها هم خوششان خواهند آمد، انگار که کار ناشر فقط ارائه محصولات به رنگهای مختلف باشد.
مشکل این است که این کار به خلاقیت و منطق بیشتری نیاز دارد. به نظر میرسد ناشران مستقلی مثل فِیبر الان سردمدار شدهاند، هر چند که آنها هم راه را خطا میروند، مثل همه آنهایی که تجربه و آزمون و خطا میکنند. مواد لازم برای این که اثری را از حالت چاپی به حالت دیجیتال تبدیل کرد بسیار زیاد است: موسیقی، صدای راوی، تاریخچه و مطالب بصری از جمله این مواد هستند.
فکر کردن به این که ایبوکها و کتابهای چاپی قابلمقایسه هستند، مثل این است که فکر کنید هر نوشتهای شعر است. نمایشنامه، رمان، داستان، فیلمنامه، نامه، لیست خرید و اساماس همه نمونههای دیگری از شکل نوشتار است. ناشرها نباید به محصولات دیجیتالیشان به چشم «کتاب» نگاه کنند، باید به راههای فراوان دیگری برای ارتباط اطلاعات فکر کنند. تا آن موقع، انقلاب دیجیتالی حتی شروع هم نشده.
انقلاب دیجیتالی کتاب هنوز شروع هم نشده: