کتابهای شنیداری و بازگشت دوره داستانسرایی
مطلبی که میخوانید ترجمه و خلاصه شده این نوشته است.
فروش کتابهای شنیداری یا کتابهای گویا در طول چند سال اخیر سر به فلک گذاشته است. در سال ۲۰۱۲ کل صنعت فروش کتاب یک درصد افت داشته، اما در مورد کتابهای شنیداری قابل دانلود ۲۰ درصد افرایش وجود داشته. در همین سال، ۱۳۲۵۵ کتاب شنیداری منتشر شده که در سال ۲۰۰۹ این رقم معادل ۴۶۰۲ کتاب بوه. به نظر میرسد ناشران توجه بیشتری به تولیداتشان نشان میدهند. پاییز گذشته، انتشارات سایمون اند شوستر کتاب «وصیتنامه مری» نوشته کالم توبین را منتشر کرد که مریل استریپ بازخوانیاش کرده بود.
ما خواندن با چشمهایمان را در قیاس با گوش کردن به کتابی که با صدای بلند خوانده میشود کار جدیتری میدانیم. گوش سپردن به متن نوشته شده، به قصه گوش دادنهای ما در عالم بچگی برمیگردد، وقتی خودمان سوادش را نداشتیم که کتاب بخوانیم.
فردینان سوسور، زبانشناس بزرگ، اعتقاد داشت که ما جوری در مواجهه با نوشتار عمل میکردیم که انگار در قیاس با گفتار عمل مهمتری است، چون متن چیزی است که به چشم میتوان آن را دید. گفتار گذارا است، دوامی ندارد، کلمهای را به زبان میآوری و بعد دیگر از دست میرود. سوسور میگوید، از آن جا که ما تصور میکردیم متن مکتوب مهمتر از سخن گفتن است، انگار با نگاه به عکس اشخاص بیشتر به درونیاتشان پی میبردیم تا دیدن صورت آدمها.
چه اتفاقی میافتد وقتی شما به جای خواندن متنی آن را میشنوید؟ جواب قطعی این است که اینجور مواقع شما کار دیگری میتوانید با چشمهایتان انجام بدهید. برای همین است که وقتی من باغبانی میکنم، میتوانم به کتابهای شنیداری گوش بدهم. دستها و چشمهایم میتوانند مشغول کار دیگری باشند. و خب گوش دادن به کتابی در قیاس با خواندناش تجربه حسی دیگری است.
من وقتی به کتابی گوش میکنم، نسبت به زمانی که صفحات کتاب را میخوانم، حافظهام جور دیگری عمل میکند. وقتی گوش میدهم، این اتفاقات هستند که بیشتر خاطرم میمانند تا نثر کتاب، هر چند پیش آمده که جملهای را میشنوم و شوکهام میکند و توجهام را جوری جلب میکند که وقتهایی که کتابی را خواندهام کمتر پیش آمده.
من جوری به کتابها گوش میدهم که وقتی بچه بودم کتاب میخواندم، انگار نشسته باشم و ماجراها را تماشا کنم. حضور نویسنده اینجور مواقع به نظرم بیشتر به چشم میآید و شخصیتها واقعیتر به نظر میرسند.
کتابهای شنیداری و بازگشت دوره داستانسرایی: