چهار گروه نویسندهای که در دنیا وجود دارد - بخش اول
مطلبی که در زیر میخوانید خلاصه و ترجمه شده این مقاله است.
ناشران شباهتهای خیلی زیادی به هم دارند، از ناشران بزرگ در نیویورک گرفته تا ناشران کوچک مستقل. کتابهای متنوعی از نویسندههای مختلف منتشر میشود. اما همه ناشران با یک واقعیت مشترک روبهرو هستند: تنها و تنها چهار گروه نویسنده در دنیا وجود دارد. با دو معیار میتوان هر نویسندهای را در یکی از این چهار گروه جای داد: میزان بازاریابی نویسنده و انتظار فروش.
تلاش برای بازاریابی، معیاری برای اندازهگیری تمایل نویسنده به اختصاص دادن وقت و انرژی است تا بتواند دستنوشتهای گیرا به وجود آورد و برای شناساندن کتاب به خوانندهها برنامهریزی کند. انتظار از فروش هم معیاری برای اندازهگیری میزان فروش است تا مشخص کند انتظار پیشبینی شده ناشر برای فروش کتاب محقق شده است یا نه. اگر این دو معیار را در یک نمودار X و Y قرار دهیم، چهارگروه نویسنده به وجود میآید: نویسنده موفق، نویسنده ناموفق، نویسنده مرده و نویسند به ظاهر مرده.
اگر ناشران به درستی درک کنند که هر نویسنده متعلق به کدام دسته است، بهتر میتوانند برای تبلیغات خود برنامهریزی کنند و به فروش مورد انتظارشان دست پیدا کنند. در این مطلب نقاط قوت و چالشهایی را که یک نویسنده موفق برای ناشر به همراه میآورد، بررسی میکنیم.
گروه نویسندههای موفق، هم شامل نویسندگان تازهکار و هم باتجربه است که در بازاریابی تلاش زیادی میکنند و نتیجه تلاش آنها، فروش فراتر از انتظار کتابهایشان است. فروش کتاب این نویسندهها بخش عمده سود ناشر را شامل میشود. این نویسندهها خوب مینویسند، خوب حرف میزنند، مرتبا وبلاگ مینویسند، با رسانهها مصاحبه میکنند و مخاطبان زیادی در شبکههای اجتماعی دارند.
این گروه شامل نویسندگان «خوششانس» هم میشود که بدون هیچ تلاشی در بازازیابی کتابشان در صدر لیست کتابهای پرفروش قرار میگیرند. در واقع این نویسندهها بازاریابی خود را با مهارت خوب خود در نوشتن انجام میدهند.
بهترین رویکرد برای این نویسندهها تشویق آنها به ادامه کار با کیفیت بالا است. اینکه نشان داده شود در صدر لیست پرفروشها قرار گرفتن پایان کار نیست؛ بلکه به معنی گذر از درگاهی است که فرصتهای جدید فراوانی را پیشرویشان میگذارد.
اما در عین حال باید توجه داشت که نمیتوان نویسنده را به حال خود رها کرد و انتظار داشت موفقیتاش ادامه داشته باشد. نویسنده موفق ممکن است با بالیدن به افتخاراتش، تلاشهای بازاریابیاش را کم کند، متکبر شود به طوری که کار کردن با او سخت شود. این احتمال وجود دارد که نویسنده موفق انتظار داشته باشد ناشر همه کارهای بازاریابی را انجام دهد و از گروه «نویسندههای موفق» به گروه «نویسندههای به ظاهر مرده» منتقل شود.
در بسیاری از انتشاراتیها ۸۰٪ از فروش کتابها ناشی از فروش کتاب ۲۰٪ از نویسندههاست. نویسندههای موفق نادر هستند، بنابراین عاقلانه خواهد بود که ناشران نهایت تلاش خود را بکنند تا حد ممکن نویسندهها را در این گروه نگه دارند. حال سوال این است که این رویکرد را چطور میتوان عملی کرد؟ سه توصیه در این مورد وجود دارد:
۱- منابع بیشتری را به این نویسندهها اختصاص دهید: بیشتر بودجه بازاریابی و زمان خود را به نویسندههایی اختصاص دهید که نشان دادهاند سرمایهگذاری روی آنها سودآور است.
۲- به این نویسندهها توجه بیشتر داشته باشید: با آنها مانند یک شریک رفتار کنید که میخواهد به آنها کمک کند برای خود نام و نشان درست کنند. برای گسترش امتیاز فروش کتابهای آنها در آینده برنامهریزی کنید.
۳- فرصتهای بیشتری را در اختیارشان بگذارید: به طور مستمر روشها و ایدههای جدید بازاریابی را با آنها کار کنید و اجازه ندهید از خود راضی شوند.
غفلت از نویسندههای موفق ممکن است باعث رنجش و بیمیلیشان به کار شود. باعث میشود احساس کنند تلاشهای سختشان که باعث موفقیت ناشر شده متقابل نبوده و به طبع تلاشهای بازاریابیشان کاهش پیدا میکند. در نتیجه فروش کتابهایشان دچار رکود میشود و ممکن است سراغ ناشرهای دیگر بروند، که جای سرزنش هم ندارد.
اما در مقابل، توجه به این نویسندهها- به عنوان مثال کمک به راهاندازی وبسایت برای جذب مخاطب بیشتر- میتواند وسیلهای برای جذب خواننده بیشتر باشد و کتابهای آتی نویسنده را در لیست پرفروشترینهای سال قرار دهد. نویسندههای موفق راه موفقیت را میشناسند و معمولا دوست دارند مهارتهای خود را افزایش دهند. موفقیت نویسندهها موفقیت ناشران را نیز در بر دارد.
مطلب بعد، به نویسندههای ناموفق میپردازد و اینکه چطور میتوان این گروه از نویسندهها را به «نویسندهها موفق» تبدیل کرد.
چهار گروه نویسندهای که در دنیا وجود دارد - بخش اول: