بازگشت به آرشیو

نگاهی به مجموعه داستان «اگر جنگی هم نباشد» نوشته امیررضا بیگدلی

16 اوت 2016، ساعت 9:43

متفرقه

در داستان‌های بیگدلی خبری از گره‌های داستانی، تعلیق‌های قوی و بحران نیست. داستان‌های او پایان‌بندی مشخصی هم ندارند. اتفاق خاصی در داستان‌های او نمی‌افتد. خواننده خط به خط به دنبال حادثه و اتفاقی است که آن را نمی‌یابد. اما چه چیزی خواننده را تا خطوط پایان داستان نگه می‌دارد؟ چرا نباید آن را در نیمه رها نکند، وقتی قرار است همه چیز همان‌طور پیش برود؟ او با ارائه جزییاتی که آرام و پیوسته و حساب‌شده صورت می‌گیرد خواننده را تا خط آخر پای داستان می‌نشاند. بیگدلی به کمک روایت‌های ساده و بی‌طرفانه‌ای که آن‌ها را روایت‌های خنثی می‌نامم، اتفاق‌های بزرگ و نسبتا مهم داستان‌های خود را به‌مثابه  یک اتفاق عادیِ روزمره که انسان‌ها پیوسته با آن روبه‌رو هستند به تصویر می‌کشد و به همین دلیل است که داستان‌های او پایان‌بندی خاصی ندارند، زیرا روزمرگی‌های انسان پایان خاصی ندارند.

معمولا در دنیای ادبیات داستانی به نویسندگانی که این گونه می‌نویسند، داستان‌نویسان واقعیت‌گرا می‌گویند، اما من دوست دارم بیگدلی را مستندنگار خطاب کنم. او به‌مثابه یک مستندنگار روایتی بی‌طرفانه از وضعیت موجود ارائه می‌کند. بیگدلی آنچه را که در داستان می‌گذرد قضاوت نمی‌کند. طرح‌های داستانی او ساده و کم‌رنگ‌اند و او سعی در سر درگم کردن مخاطب ندارد. انتخاب عنوان‌های ساده و دیالوگ‌های قوی در داستان‌های او هم کمک‌کننده و هم نتیجه اجرای موفق تئوری فوق در داستان‌هایش است. دیالوگ‌ها در داستان‌های او کوتاه، صریح، ساده و مستقیم‌اند. او به همان میزان که در داستان‌هایش حضور دارد و آن‌ها را کارگردانی می‌کند، غایب بزرگ داستان‌هایش نیز محسوب می‌شود. او خوب می‌داند چه زمانی باید حاضر باشد و چه زمانی غایب.

شرایط نامطلوب اقتصادی، بیکاری، فقر، مهاجرت، سربازی و شکست در روابط اجتماعی از جمله تم‌هایی هستند که نویسنده هربار یکی از آن‌ها را دست‌مایه خلق داستان‌هایش قرار داده است. داستان‌های بیگدلی برش‌هایی از زندگی انسان‌هایی هستند  که آن‌ها را در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌توان در قشر متوسط جامعه جا داد. آن‌ها ایده‌آل‌گرا نیستند، رویاهایشان را کنار گذاشته‌اند، برای حداقل‌ها می‌جنگند و زندگی ساده و متوسط خود را نه با آرامش خاطر، بلکه با اضطراب و استرسی پنهان می‌گذرانند. آن‌ها انتظار بیشتری از تعابیر مفاهیم اساسی زندگی دارند؛ مفاهیمی چون عشق، دوست داشتن، تفریح، سفر، کار و در هر کدام از آن‌ها دچار شکست‌های کوچک و ناگزیر هستند. این وضعیت  نمود زیادی در داستان‌های بیگدلی دارد، تا جایی که می‌توان جهان انسان‌های داستان او را جهان ناگزیری‌ها نامید؛ جهانی که در آن انسان‌ها روزبه‌روز و لحظه به لحظه قانع‌تر و کم‌توقع‌تر می‌شوند. اما بارقه‌های امید در شخصیت‌های اصلی این داستان‌ها به‌رغم وجود چشم‌اندازهایی نه‌چندان روشن دیده می‌شود، به‌خصوص در داستان‌هایی که راوی آن اول شخص است. هر چند که بیگدلی در بسیاری از موارد داستان‌هایش را با آینده‌ای که در هاله‌ای از ابهام است به پایان می‌رساند. امیدی که هم هست و هم نیست، با پایانی باز.

نویسنده در ادامه سیر داستان‌نویسی خود در مواردی روایت‌گر برش تازه‌ای از زندگی همان آدم‌هایی است که پیش از این نیز در داستان‌هایش حضور داشته‌اند. با وجود آن که هر کدام از این داستان‌ها مستقل‌اند و خوانش هر کدام وابستگی چندانی به خوانش دیگری ندارد، اما پیوستگی حضور آن‌ها در داستان‌هایی متفاوت با برش‌هایی جدیدی از زندگی، انتخاب هوشمندانه‌ای است که می‌تواند یکی از ستون‌های مهم  شکل‌گیری جهان داستانی بیگدلی باشد. او آن‌ها را خلق نکرده تا بعد از مصرف شدن‌شان فراموش و دور انداخته شوند. به نظر می‌رسد بیگدلی تعهدی بیش از این در مقابل شخصیت‌ها و تیپ‌های داستانی‌اش دارد.

بیگدلی را نه به‌خاطر جغرافیای وقوع داستان‌هایش، بلکه برای روایت مستندی که از دغدغه و مسائل شهری آدم‌ها ارائه می دهد باید شهری‌نویس بدانیم. تصاویر داستان‌های او  به‌قدری ملموس و عینی هستند که گاهی خودمان را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم. دغدغه‌ها و مسائل کوچک و بزرگی که برخی از آن‌ها علت و برخی دیگر نتیجه زندگی شهری هستند.

یکی از وجوه مثبت داستان‌های بیگدلی دیالوگ‌نویسی قدرتمند آن‌هاست. بیگدلی در داستان‌هایش با دیالوگ‌هایی صریح، مستقیم و اغلب کوتاه، شخصیت‌پردازی و فضاسازی می‌کند. او شناخت خوبی از شخصیت‌های داستان‌هایش دارد. دیالوگ‌هایی که بین آدم‌های داستان‌اش رد و بدل می شود داستان را از حالت ایستایی خارج می‌کند و آن‌ها را به جلو پیش می‌برد.

در نهایت، داستان‌های این مجموعه را به سه  قسمت تقسیم می‌کنم. داستان‌هایی که در حد و اندازه داستان‌های قبلی بیگدلی هستند  و از آن فراتر نمی‌روند و از این نظر آن‌ها را حرکتی رو به جلو برای نویسنده نمی‌دانم. این داستان‌ها عبارت‌اند از: همسایه واحد چهار، آقای ایرانی کجاست؟ می‌خواهد چیزی به من بگوید و آدامس. دوم داستان‌هایی که از نظر فرم و محتوا تجربه جدید اما ناموفقی بوده‌اند، مانند اگر جنگی هم نباشد و داستان‌هایی که  از نظر ساختاری و محتوایی تلفیقی از دو گروه فوق هستند، اما داستان‌های قوی و منسجمی هستند: دست و با‌ل‌مان خالی است، من و دوستم با لیدا و چهار نامه.

داستان کوتاه «اگر جنگی هم نباشد» که نام کتاب نیز از آن گرفته شده است، فرم روایی و ساختار متفاوتی نسبت به سایر داستان‌های بیگدلی دارد. احساس می‌کنم این داستان برای نویسنده از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده و ذهن او را درگیر کرده است و این مسئله کمی حوصله خواننده را سر می‌برد. تکرار بیش از اندازه عبارت «هک هو هه هار» که باید به فضاسازی بهتر داستان کمک می‌کرد، موجب اذیت خواننده می شود. دیالوگ‌نویسی‌ها به‌خوبی انجام شده، اما فرم روایی داستان کمی موجب سردرگمی می‌شود و خواندن داستان را برای خواننده کمی نچسب می‌کند.

داستان‌های چهارنامه قدرتمندترین داستان‌های بیگدلی در این مجموعه هستند (آن‌ها را به شکل یک مجموعه در نظر می‌گیرم). انتخاب فرم روایی نامه در این داستان‌ها هوشمندانه بوده و روایت به‌صورت تک‌گویی سخت‌ترین نوع روایت است که بیگدلی به‌خوبی از پس آن برآمده است. نویسنده در این فرم روایی به‌خوبی توانسته شخصیت‌پردازی  و فضاسازی کند که این موارد داستان را بسیار جذاب و خوش‌خوان کرده است.

 

آنچه خواندید، خلاصه‌ای است از مطلبی بلندتر که مجتبی اسماعیل‌زاده برای شماره هفتاد و دوم (مرداد ۱۳۹۵) ماهنامه ادبیات داستانی چوک نوشته است.

نگاهی به مجموعه داستان «اگر جنگی هم نباشد» نوشته امیررضا بیگدلی:

نظر شما ثبت شد و پس از بررسی مدیریت سایت منتشر خواهد شد.